“محمود مجاهد تمیمی” که مخترع و تولید کننده این خودرو است، طی اظهاراتی در این باره گفت: خودرویی که من تولید کرده ام، سریع ترین خودروی جهان است که با برق کار می کند و این خودرو دوست طبیعت است و آلودگی ایجاد نمی کند.
“محمود مجاهد تمیمی” که مخترع و تولید کننده این خودرو است، طی اظهاراتی در این باره گفت: خودرویی که من تولید کرده ام، سریع ترین خودروی جهان است که با برق کار می کند و این خودرو دوست طبیعت است و آلودگی ایجاد نمی کند.
عکس بازیگران ، بازیگران و افراد معروف در جوانی : می دانیم که دیدن افراد معروف و بازیگران و هنرمندان در زمان کودکی و نوجوانی بسیار سرگرم کننده و جالب است. به خاطر همین مقوله به استراک گذاری عکس های جوانی و کودکی بازیگران و هنرمندان و افراد معروف در اینترنت و فضای مجازی تب و تاب داغ تری از قبل پیدا کرده است و هر کدام از این ها به نوبه خود عکس هایی از کودکی و نوجوانی و جوانی را برای طرفداران خود به اشتراک می گذارند. ما یک مجموعه کامل از این تصاویر رو از بازیگران و افراد معروف برای شما به نمایش گذاشتیم که در ادامه تصاویر اونها رو مشاهده می کنید
لیندسی لوهان
بقیه عکس ها در ادامه مطلب
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺎﺩﻭ ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻭﻧﻢ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﻩ ﺩﺳﺕﺸﻮﯾﯽ
ﮐﺎﺩﻭﺷﻮ ﺩﺍﺩ ﺩﺳﺗﻢ ﺗﺎ ﻭﺍﺳﺶ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ
مورد داشتیم طرف عکس تو برف نداشته گوگل سرچ کرده عکس تو برف از دووووررر خیلی دور :))))
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﻋﺸﻘﯿﻢ
ﺗﻮ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻮﺩﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ
ﭘﺴﺮ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻢ ﺟﺰﻭﻩ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻪ! ﺁﺧﻪ
ﺍﺣﻤﻖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﻣﺮﺩ؟؟؟؟؟
ﭘﺲ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﮐﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺵ
ﺧﻂ ﺟﺰﻭﻩ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ!
ﺑﯿﺸﻌﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ﻭﺭ!!!!!
بزرگ شدیم آخرشم نفهمیدیم این بچه های مردم کیا بودن که تو همه چیز از ما موفق تر بودن!
از تابستون تقاضا داریم همونطور که زمستون نتونست خودش باشه و ادای تابستون رو در اورد
.
.
درعوض:
.
.
.
.
.
.
.
.
تابستون هم جبران کنه و ادای زمستونو در بیاره !
تا حق ناحق نشه !
امروز صبح تو صف نونوایی, پسره با یه دختر دعواش شد
دختره گفت: بعضی ها گوسفنداشونو فروختن اومدن شهر آدم شدن!!!
پسره ام کم نیاورد و بهش گفت: موقعی که بابای شما اومد شهر،
ما دیگه چوپون نداشتیم و مجبور شدیم گوسفندامونو بفروشیم بیاییم شهر.
کل صف داشتن بندری میرقصیدن از حرفش؛
شاطرم حال کرد و دو تا نون سنگک دو روو کنجد مجانی داد بهش.
مجری: فامیل دور اون چیه دست بچته؟
فامیل: قشنگه آقای مجری؟ من واسش خریدم،اسمش خیلی سخته درست نفهمیدم تملت،تمبلت،...
مجری: آخه بچه انقدری تبلت چمیدونه چیه؟ بچه داری چیکار میکنی؟
بچه: دارم پرینازو ادد میکنم!
مجری: فامیل این بچه الآن باید بره بیرون بازی کنه،فعالیت جسمی داشته باشه،این چیزا به دردش نمیخوره
فامیل: آقای مجری الآن دیگه عصر ارتباطاته...این کارایی که شما میگین مال صبح ارتباطات بود،دیگه خیلی میخواست دیر باشه دو و نیم سه بعد از ظهر! (یهو بچه میزنه زیر گریه)
فامیل: بابایی چرا گریه میکنی؟
بچه: پریناز تو ریلیشنشیپه!
رفتم از بانک وام بگیرم شرایط را که پرسیدم دیدم از شرایطش فقط کارت ملی و کپیش رو دارم.
رفتم یه کار دولتی پیدا کنم دیدم که از شرایط های استخدام فقط ایرانی بودنش رو دارم.
ازشرایط ازدواج هم فقط شناسنامش و دارم.
هی ....
برادرزاده ام دوم دبیرستانه ، اومده بهم میگه :
عمو جون حواسم نبود ، سره جلسه امتحان ، بالای ورقه به جای نام و نام خانوادگی، یوزر نیم پسووردمو نوشتم ،
به نظرت الان چیکار باید کنم؟؟؟؟
.
.
.
والا ما همسن اون بودیم، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم.
این نهایت خلاقیت و هوش ما بود ...
نه که ما « مغز » نباشیما ، نه !!!
ما فقط خسته تر از اونیم که « فرار »کنیم …
باز اقلن « قل خوردن مغزها » بود ما هم مشارکت میکردیم !!!
ﻧﮑﺎﺕ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻗﺎﯾﺎﻥ
ﺍﮔﻪ ﺭﻭ ﻓﺮﺵ ﯾﻪ ﭘﺎﺭﭺ ﺁﺏ ﺭﯾﺨﺘﯿﻦ : ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﯾﻪ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﺰﺍﺭﯾﻦ ﺭﻭﺵ
ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﺸﮏ ﺷﻪ
ﻧﻤﮏ ﺭﯾﺨﺘﯿﻦ؟ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻦ ﮐﻪ! ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺰﻧﯿﻦ ﭘﺨﺶ ﻭﭘﻼ ﺷﻪ
ﻓﻠﻔﻞ ﺭﯾﺨﺘﯿﻦ؟ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻮﻥ ﺑﻮ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺮﮐﯿﺒﯽ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﺪ ، ﺍﻭﻝ ﺑﺰﻧﯿﺪ
ﭘﺨﺶ ﻭ ﭘﻼ ﺑﺸﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺑﺮﯾﺰﯾﻦ ﺭﻭﺵ |:
ﺑﻌﺪ ﺑﺎﻟﺶ ﺑﺰﺍﺭﯾﻦ ﺭﻭﺵ |:
...........................................
رفته بودیم خواستگاری
خلاصه پرسیدن:
ﺁﻗﺎ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﭼﯽ ﮐﺎﺭﻩﺍﻥ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دایی کسکشم جواب داد:
+ ﮐﺎﺭﺁﻓﺮﯾﻦ ﻫﺴﺘﻦ !
- ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟
+ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻘﯿﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻦ، ﺍﯾﺸﻮﻥ ﻣﯽﮔﻦ ﺁﻓﺮین!
هیچی دیگه بقیه جلسه خواستگاری رو نمیتونم تعریف کنم :
...........................................
امروز دختره همسایمون اومد خونمون
پیشنهاد بی شرمانه داد
منم دست رد زدم ب سینش
.
.
.
.
.
.
.
دیدم نرمه!!
قبول کردم
...........................................
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻣﯿﻼﻣﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﻪ ﺩﺭﻩ.
ﺭﻓﺘﻢ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻋﯿﺎﺩﺗﺶ.
ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮑﯽ ﺗﺨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﯿﺶ ﺑﺴﺘﺮﯾﻪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ
ﺗﻮ ﮔﭽﻪ !
ﯾﺎﺭﻭ ﻫﯽ ﺑﻬﻮﺵ ﻣﯿﺎﺩ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﻓﺤﺶ
ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﻓﺎﻣﯿﻠﻤﻮﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﻣﯿﺮﻩ ..
ﺍﺯ ﻓﺎﻣﯿﻠﻤﻮﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻪ؟!!
ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﯾﺎﺭﻭ ﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺩﺍﺷﺖ
ﭘﺸﺘﻤﻮﻥ ﻣﯿﻮﻣﺪ !!
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﺩﺭﻩ ﺍﯾﻦ
ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﺮﻡ ﺩﻧﺒﺎﻝ
ﻣﻦ ﺍﻭﻣﺪ
...........................................
ﮐﺸﯿﺶ ﯾﮏ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺸﻮﻥ، ... ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺳﺨﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻧﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺷﻮﻥ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﻨﻨﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﻪ ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻫﺮ ﮐﯽ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﻨﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﻪ، ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﮕﻪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﮕﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩﻡ . ﺍﺯﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﯽﮔﺬﺭﻩ ﻭ ﮐﺸﯿﺶ ﭘﯿﺮ ﻣﯽﺷﻪ ﻭ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ، ﮐﺸﯿﺶ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺍﻍ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺭ ﻭ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻌﻤﯿﺮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻬﺎﯼ ﻣﺤﻞ ﺑﮑﻨﯿﻦ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﺮ ۱۰۰ﺗﺎ ﺍﻋﺘﺮﺍﻓﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ۹۰ ﺗﺎﺷﻮﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻣﯿﻦ. ﺷﻬﺮﺩﺍﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺯﺍﺭﯾﺶ ﻣﯿﻔﺘﻪ ﮐﻪ ﻗﻀﯿﻪ ﭼﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯿﺸﻪ . ﮐﺸﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﯾﮏ ﮐﻢ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭﺑﻌﺪ ﻣﯿﮕﻪ، ﻫﻪ ﻫﻪ ﻫﻪ ﺣﺎﻻ ﻫﯽ ﺑﺨﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻔﺘﻪﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ۳ ﺑﺎﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺨﻮﺭﻩ
...........................................
بعد عمری کثافت کاری اومدیم آدم بشیم. عاشق یه دختره شدم و قرار شد باهاش بیشتر آشنا بشم که بتونم باهاش ازدواج کنم.اسمشو پرسیدم، گفت:گلنار.ینی کمرم از پهنا سه تیکه شد. تموم خاطراتم زنده شد...
...........................................
ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻝ ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻲ ﻧﺮﻱ ﻫﻴﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﻲﻧﻤﻴﻮﻓﺘﻪ ﻭ ﺍﺏ ﺍﺯ ﺍﺏ ﺗﻜﻮﻥ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻩ.....ﻭﻟﻲ ﺧﺪﺍ ﻧﻜﻨﻪ ﻭﺿﻮ ﺑﮕﻴﺮﻱﭘﻨﺞ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﺨﻮﺍﻱ ﻭﺿﻮﺗﻮ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻱﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﻭﺭﺍﻧﻴﻮﻡ ﺗﻮ ﺷﻜﻤﺖ ﻏﻨﻲ ﻣﻴﻜﻨﻦ
...........................................
یه روز یه جای سوختگی کوچیک روی زانوم دیدم
به مامانم گفتم : این جای چیه؟
گفت : حدودا 6-5سالت بود؛شلوارک پات بود
چهارشنبه سوری هم بود،با پسرداییهات رفتی از روی آتیش پریدی!
گفتم : آهان... پس اونجا سوخته!
گفت : نه اونجا نسوختی،اومدی خونه خودم با قاشق سوزوندمت
که دیگه بی اجازه جایی نری ..!
مادر من چه حرکتیه آخه؟؟؟؟
...........................................
مسیحیه میمیره
اشتباهی میبرن تو قبرستون مسلمونا دفنش میکنن
چند روز بعد میاد به خواب بستگانش
میگه جون مادرتون بیایید منو ببرید از اینجا
این تُرکه قبر کناری صبح به صبح میاد لگد میزنه میگه پاشو لباس تنته برو بربری تازه بگیر من لختم!
...........................................
ﯾﮏ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﮑﻨﯿﺪ
ﭘﺸﺖ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ
ﺑﺪﯾﻢ؟؟؟
ﮔﻔﺖ : ﺷﺮﻁ ﭼﯽ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺎﯼ ﻭ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﻫﺮﮐﯽ ﺑﺎﺧﺖ ...
ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﻁ ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﺍﻣﺎ
ﺍﮔﻪ
ﺗﻮ ﺑﺎﺧﺘﯽ ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﯿﺎﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯾﻢ !!!
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺷﺪﻡ ... ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ |: |:
170 ﺗﺎ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ، ﺳﭙﺮ ﺑﻪ ﺳﭙﺮ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯾﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻩ ﺑﺮﻡ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ
ﺳﺮﻩ
ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺸﻢ ﺭﻭﺷﻨﻪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ
...........................................
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﭘﺮﺕ
ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ،
ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﭘﺎ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺑﺮﺍﻡ ﺁﻭﺭﺩ
ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺷﺪﯼ؟؟!!!!!!!!!!
ﮔﻔﺖ :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﮐﻼﺱ ﺩﯾﻨﯽ ﮔﻔﺘﻦ :
ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﮓ ﺧﺴﺘﻪ ﺁﺏ ﺩﺍﺩﻩ ﺭﻓﺘﻪ
ﺑﻬﺸﺖ
...........................................
پسرعمه: آقای مجری شما منو بیشتر دوس داری یا ماشین عباس آقا رو؟
مجری: معلومه که تورو بیشتر دوس دارم...
پسرعمه: خب خدارو شکر!
مجری: چطور مگه؟
پسرعمه: هیچی...زدم ماشین عباس آقا رو ترکوندم نگران بودم نکنه بخاطرش منو دعوا کنی!
مجری(با عصبانیت): بله!؟ زدی ماشین اون بنده خدا رو ترکوندی!؟
پسرعمه: یه اشتباه محاسباتی بود،کبریت انداختم تو باکش میخواستم ببینم از اگزوزش آتیش میاد بیرون یا نه!
مجری: مثلاٌ اگه آتیش میومد بیرون چی میشد!؟
پسرعمه: من خوشحال میشدم!
مجری: خدایا یه قدرتی به من بده این بچه رو نزنم!
پسرعمه: خدایا یکم بیشتر بهش قدرت بده،هنوز نمیدونه خود عباس آقا هم تو ماشین بود!
...........................................
قدیما ٢سال میرفتی سربازی برمیگشی هنوز دختره منتظرت میموند!
.
.
.
.
.
.
دیروز بادوسدخترم رفتم پارک رفتم دستشویی برگشتم دیدم مخشو زدن!تازه سرپا کارمو کردم اگه میشستم که حاملش کرده بودن!!!!
...........................................
مورد داشتیم پسره با آرایش رفته بیرون! خواهرش غیرتی شده، زدتش!
...........................................
شایعه شده احمدی نژاد نشسته دم در کاخ ریاست جمهوری میگه :
من میخوام برم برا ماندلا عزاداری کنم
من وظیفه دارم برم مادرشو دلداری بدم
مادرش منتظر منه تازه 2 هم زن داره شاید به اونا هم نیاز به دلداری داشته باشن
یکی از فانتزیام اینه که برم پشت سر یه دختر خوشتیپ دقیقا نزدیک گوشش بعد بگم چطوری عزیزم؟ چرا یادی نمیکنی عشقم ؟
بعد که با کلی غرور برگرده نگاه کنه ببینه دارم با گوشی صحبت میکنم !!
:|
......................................
ﺩﺧﺘﺮه ﺗﻮ ﻭﯾﭽﺖ ﭘﯽ ﺍﻡ ﺩﺍﺩﻩ : ﻣﺎﺷﯿﻦ ﮐﻪ ﻋﮑﺴﺶ ﺗﻮ آﻟﺒﻮﻣﺘﻪ ﻣﺎﻝ
ﺧﻮﺩﺗﻪ؟
...ﮔﻔﺘﻢ: آﺭﻩ
ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﭘﺴﺮﻩ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺎﺷﯽ !!
ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﯽ
! ﭘﻮﻝ ﺷﺪﻡ ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ
ﮔﻔﺖ :ﻭﻟﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺭﯾﻢ!! :|
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﺪﻝ ﺟﺪﯾﺪﺗﺮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ..!!
ﺩﺧﺘﺮﻩ :ﭼﺮﺍ ﺑﺎ
ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ عاﺧﻪ ........ ؟!!
ﯾَﻨﯽ ﻣﻦ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ
ﭘﺎﮐتونم ))
.....................................
تصور کنین دخترا برن جبهه جنگ
کتی؛اون دشمن رو تیر بارون کن
نه حیفه خوشکله دلم نمیاد بکشمش؛ نمیخوام
سارا؛اون پسره رو بمبارون کن
نه شبیه بی افمه نمیتونم بکشمش
مهسا تفنگ ها رو پر کن
باشه؛یه لحظه وایسا موهامو ببندم
نیلو خشاب ها رو بیار
أه یه سوسک داره رو خشابا را میره
شبنم؛اون بسره رو بکش
وای نه نمیتونم خون ببینم
سوسن هفتیرا رو پر کن
اه دیدین جی شد ناخنم شکست:))))
.....................................
گفتی تودلم اول واخر خودتی
ازهرچه دارم بهترینش خودتی
خندیدم وزیر لب گفتم که
شاهزاده قصه های من خرخودتی
....................................
دو تا ریاضیدان کونشونو به هم می مالیدن، بهشون میگن چی کار میکنین؟ میگن داریم مخرج مشترک میگیریم!
....................................
پسره از خواهر کوچیکش بدش میومده شب به سینه های مامانش سم میزنه که صبح خواهرش اومد شیر بخوره بمیره صبح پا میشه میبینه باباش مرده!!!!
.....................................
آغا ملت خل شدن والا ..! یه دختره اومده استاتوس گذاشته :وااای! امروز انقدر خوشگل شده بودم که حتی فکر میکردم بابامم بهم نظر داشت...:| حالا این هیچی دوست پسرش اومده کامنت گذاشته:غلط کرد.... :|
.....................................
شرکت سایپا در اقدامی ارزشی
با صادرات پراید به عراق
انتقام خون شهیدان 8 سال دفاع مقدس را خواهد گرفت.بعله
......................................
اگه جنگ شه ، در درجه اول اینترنت قطع میشه، مجبور میشم به جای فیسبوک یه وانت بگیرم با بلندگو راه بیفتم تو خیابون ک..شر بگم.
.....................................
خونه یکی از دوستان دعوت بودیم که یک دختر 6 ساله داره ،
این رفیق ما برای تشکر از خانموش همینطوری که رد میشد گونه خانومش رو بوسید ،
یهو دختره برگشته به باباش میگه :
انقدر مامی رو بوس نکن من حوصله خواهر برادر ندارم .....
باباش :|
مامانش :|
... من :|
سایر میهمانان :|
.....................................
پارتی بودیم ...
مامورا ریختن تو خونه
عکس داریوش به دیوار بود
بهش اشاره کرد و گفت:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از این شهید خجالت بکشین!
همه از خنده افتاده بودن کف اتاق
......................................
واکنش افراد با دیدن بنز 500 میلیونی:
آمریکایی : او ، مای گاد !
عرب : تبارک الله احسن الخالقین!
انگلیسی : اوه ، وری نایس !
ایرانی : پدر سگ دزد !!
خداییش غیر اینه؟؟؟؟
شغلش این بودبیاید,
عاشق کند...
تنها بگذارد و
برود...
نامرد...
نمی دانم!مامور بود یا معذور...
.........................................................................................
زتلخی سکوتت من چه گویم
همان بهتر که از غم ها نگویم
تو کاری کرده ای با بی وفایی
دگر از عشق خود با کس نگویم
.......................................................................................
برای خوشبخت بودن...
نیاز به اتفاق خاصی نیست!
موسیقی باران...
برای دلخوشی کافیست,
سلامی به پدر...نگاهی به خواهر کافیست
برای خوشبخت بودن...آغوش یک مادر کافیست,
سواری روی موج خیال...
نشستن کنار یادگاری ها...
رفتن میان خاطره ها کافیست,
برای خوشبخت بودن...
یک احساس کوچک خوشبختی کافیست
.......................................................................................
یادمه همیشه میگفتی برو من پشتتم
ولی من...
هرگز فکر خنجری که تو پشتت قایم کرده بودی رو نمیکردم
......................................................................................
سلامتیه آخرین خدا حافظی که تو گلوم خشک شد...
سلامتی کسی که طاقت نداشتم ازش خدا حافظی کنم
فقط تونستم بگم...برو
سلامتی دستامون که دیگه هیچ وقت به هم نمیرسه...
سلامتی منه دیوونه...
سلامتی توی پررو...
سلامتی خنده هامون...
سلامتی خاطره های دیروزمون...
سلامتی بهانه هایی که مانع شده تا ما باهم نباشیم...
..................................................................................
خدایا
ممنونم ازت بابت خیلی چیزا...
یه چیزایی که زیاد بهش فکر نمیکنیم...
مثلا به بیمارستان هایی که پر از مریض هست و ما جزوه اونا نیستیم
مثلا به اینکه چشم بینا داریم و میتونیم پدر و مادرمونو ببینیم
مثلا به همین خونه ای که میدونیم فردا هست و آواره خیابونا نمیشیم
مثلا به اینکه صبح و ظهر و شب سیر از پای سفره بلند شدیم
خدایا از این مثلا ها خیلی زیاده...خیلی
.................................................................................
منو در گیر خودش کرد...
درحالی که خودش جایی دیگر درگیر بود...
..................................................................................
درد دارد وقتی...
من عاشقانه هایم را مینویسم...
دیگران یادعشقشان می افتند... اما تو بی خیالی
.................................................................................
خدایا
بیا کمی در باره تنهایی مان حرف بزنیم
مرا او...تورا چه کسی تنها گذاشت؟